جدول جو
جدول جو

معنی سبز واش - جستجوی لغت در جدول جو

سبز واش
از انواع علف هرز که بیشتر در زمین کشاورزی روید
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سبز پا
تصویر سبز پا
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، مشوم، بدشگون، بداغر، شنار، نامیمون، سبز قدم، خشک پی، پاسبز، بدیمن، بدقدم، نامبارک، تخجّم، مرخشه، شمال، میشوم، منحوس، نافرّخ، نحس، سیاه دست برای مثال نه درد است طبیب ژاژخای است / که گاهی سرخ رو گه سبزپای است (امیرخسرو- مجمع الفرس - سبزپا)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبزپوش
تصویر سبزپوش
آنکه جامۀ سبز در بر کرده باشد، برای مثال سبزپوشی چو فصل نیسانی / سرخ رویی چو صبح نورانی (نظامی۴ - ۶۸۵)، سبزپوشان خطت برگرد لب / همچو حورانند گرد سلسبیل (حافظ - ۱۰۱۹) کنایه از درخت پوشیده از برگ سبز، کنایه از زمین پوشیده از گیاه و سبزه
سبز پوشان بهشت: کنایه از فرشتگان و پارسایان و اهل بهشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبزخوان
تصویر سبزخوان
آسمان، زمین پرگیاه، سبزه زار
فرهنگ فارسی عمید
(سَ وِ / وَ)
کنایه از آسمان است:
خط سیه کرده تظلم بدر چرخ برید
که شما در خط این سبز وطایید همه.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 420)
لغت نامه دهخدا
(نِ دَ / دِ)
پوشندۀ سبز. آنکه لباس سبز در بر کرده باشد:
گل همی گل گردد و سنگ سیه یاقوت سرخ
زین بهار سبزپوش تازه روی آبدار.
فرخی.
گرد آورم سیاهی دیبای سبزپوش
زنجیرزلف و سروقد و سلسله عذار.
منوچهری.
برون رفته چو وهم تیزهوشان
ز خرگاه کبود سبز پوشان.
نظامی.
سبز پوشی چو فصل نیسانی
سرخ رویی چو صبح نورانی
نظامی.
کعبه بود سبز پوش او ز چه پوشد
جامۀ احرامیان که کعبۀ حال است.
خاقانی.
، کنایه از اهل بهشت. (آنندراج) :
سر سبزپوشان باغ بهشت
بسرسبزی آراسته کار و کشت.
نظامی.
، (سبزپوشان،) کنایه از زاهدان و اهل ماتم باشد. (از برهان)،
{{اسم خاص}} کنایه از حضرت خضرعلیه السلام،
{{نام مرکّب، اسم مرکّب}} کنایه از رجال الغیب. (آنندراج) (انجمن آرا)، کنایه از ملائکه. (آنندراج) (انجمن آرا) (شرفنامه) :
عطرسایان شب بکار تواند
سبزپوشان درانتظار تواند.
نظامی (هفت پیکر ص 10).
نهان پیکر آن هاتف سبزپوش
که خواند سراینده آن را سروش.
نظامی.
چو در سبزپوشان بالا رسیدم
دگر جامۀ حرص معلم ندارم.
خاقانی.
- سبزپوشان بهشت، کنایه از حوران و ملائکه است. (برهان) (آنندراج).
- سبزپوشان فلک، کنایه از ملائکه باشد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زْ)
نام یکی از انواع گیاهان وحشی در لهجۀ مردم لاهیجان و لفمجان است. (فرهنگ گیلکی ستوده)
لغت نامه دهخدا
(سَ خوا / خا)
کنایه از آسمان است. (برهان) (آنندراج) :
قرصۀ زر شد نهان در سفرۀ لعل شفق
ریزۀ سیمین بروی سبز خوان آمد پدید.
خواجه عمید (از آنندراج).
، در این شعر ظاهراً کنایه از زمین سبزه زار است:
هر گره از رشتۀ آن سبز خوان
جای زمین بود و دل آسمان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(سَ)
کنایه از آسمان، کنایه از دنیا. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ فَ)
کنایه از آسمان است:
شنیدم که بالای این سبز فرش
خروسی سپید است در زیر عرش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(سَ)
کنایه از فلک. (رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ)
هم سبق. هم درس. هم شاگردی. (آنندراج) (استینگاس)
لغت نامه دهخدا
(سَ زَ / زِ)
شهرکیست خرد بر راه ری (از خراسان) و قصبۀ روستای بیداست. (حدود العالم). نام شهری است مشهور از اقلیم چهارم بخراسان، الان به تشیع معروف و بمحبت اهل بیت مشعوف و بعداوت شیخین مجبول، چنانکه مولوی گوید:
سبزوار است این جهان بیمدار
ما چو بوبکریم در آن خوار و زار.
در قدیم الایام شهری بزرگ در آن اراضی بوده جربدنام اکنون جز ارکی از آن باقی نمانده و جعفرآباد نام قلعۀ محکم در آنجا ساخته شده بدست خوانین شادلو است. بیک فرسنگ فاصله در زیر دست آن جاده دزی خراب است و آن را دز سپید خوانده اند. چون سهراب عزم ایران کرده به آنجا رسیده، با هجیر مبارزت کردند. (آنندراج). سبزوار در اصل ساسویه آباد بوده است و گفته اند پسران ساسویه یزدجرد بود. (تاریخ بیهقی از سبک شناسی ص 368). در سبزوار مسجد جامعی است که بدست خواجه علی مؤید که آخرین حکمران سربداریه معاصر امیر تیمور بوده است بنا کرده است کتیبه ای پیدا شده که نشان میدهد ماده تاریخ آن 1044 هجری قمریساخته شده است. رجوع به مرآت البلدان ج 4 ص 105 شود.
از اقلیم چهارم است، طولش از جزایرخالدات قطیه و عرض از خط استوا لونه، هوایش معتدل است و بازارهای فراخ و خوب دارد و طاقی از چوب بسته اند که چهار سوی بازار است بغایت محکم و عالی، حاصلش غله و اندکی میوه و انگور باشد و قریب چهل پاره دیه است که از توابع دارد و مردم آنجا شیعۀ اثناعشری اند. (از نزهه القلوب چ لیدن ص 149).
نام یکی از شهرستانهای استان نهم و حدود آن بشرح زیر است: از خاور بکوه سرخ و ارتفاعات خاوری دهنو سلیمان آباد و سنگرد و شهرستان نیشابور، از باختر بشهرستان بجنورد و شهرستان شاهرود، از جنوب بشهرستان کاشمر، از شمال به شهرستان قوچان و بجنورد.
آب و هوای آن: چون شهرستان سبزوار و بخش های تابعۀ آن در مناطق مختلفه در سه جلگۀ موازی هم قرار داشته ارتفاع هر یک از آنها متفاوت است و یک بخش بطور کلی در کوه میش و قراء چندی از بخش داورزن و حومه جغتای - صفی آباد در قسمت کوهستانی این ناحیه واقع شده است و تاکنون اطلاع صحیحی راجع به آب و هوای کلیۀ مناطق فوق بدست نیامده و اختلاف قطعی فصول چهارگانه بخوبی معلوم نیست. بطور کلی آنچه میتوان استنباط کرد این است که درجۀ حرارت قسمتهای جلگه با کوهستانی تفاوت کلی داشته یعنی در قسمت های جنوب داورزن واطراف کال شور در دهستان آزادوار و خسروشیر هوا گرم و قسمتهای کوهستانی معتدل بسیار مطبوع است. بواسطۀ بارندگی ها و رطوبت هوا درختها و اشجار در اندک مدت رشد و نمو می نمایند. آب رودخانه، چشمه سار و قنوات زیادی دارد به این جهت محصول پنبۀ شهرستان سبزوار در استان خراسان در درجۀ اول است.
ارتفاعات: رشتۀ ارتفاعات که جلگۀ جوین را از جلگۀ سبزوار جدا نموده بطور کلی معروف بکوه جغتای می باشد. این کوه همان دنبالۀ ارتفاعات سلسله جبال البرز که در شمال باختری نیشابور معروف به طغان کوه می باشد بالاخره برشتۀ اصلی نیشابور متصل می شود، این کوه از گدار منیدر تا گدار نوده و طبس در سه رشتۀ مختلف موازی هم قرار گرفته اند و در هر یک از نقاط مختلفه اسامی مخصوصی دارد. مرتفعترین قلل آن اندقان و صدخر و ارتفاع آن 2373 متر است. پس از گدار طبس یک رشته کوه اصلی معروف به کوه طبس و اولر تا سلطان آباد زعفرانیه کشیده شده است. در شمال خاوری زعفرانیه معروف به کوه جسته و در خاور سلطان آباد طغان کوه نامیده میشود. دو رشتۀ دیگر در شمال و جنوب رشتۀ ارتفاعات اصلی جغتای قرار دارند، قسمت شمالی از گدار مندر بطرف خاور امتداد در جنوب باختری جغتای معروف بکوه کره می باشد از گدار برغمد بطرف خاور معروف بکوه اندقان است، در قسمت باختر و شمال کهک و مزینان کوه زواک نامیده میشود. کوه زواک در شمال داورزن به طرف خاور امتداد دارد، در هر محلی به اسامی مخصوصی معروف است.
کوه صد خرو، کوه سفید، کوه سرخ و ساروق، این کوه ها تا گدار بلند باران امتداد دارند. رشتۀ ارتفاعات دیگری که جلگه جاجرم و اسفراین و صفی آباد را از جلگه جوین جدا نموده بطول 146 هزار گز است که 47 هزارگزی شمال خاوری پل ابریشم شروع شده و تپه های کوچک و خاکی آن تا 10هزارگزی شمال خاوری حجت آباد کشیده شده است. مرتفعترین قلل آن در شمال نقاب معروف به کوه مهار است که 1517 متر ارتفاع دارد. این کوه خاکی است و عبور و مروراز آن به سهولت انجام میگیرد. رشتۀ ارتفاعات دیگری که در شمال دهستان بام معروف بکوه شاه جهان می باشد، این کوه بسیار سخت و مرتفع است، دره های عمیق و گدارهای متعددی دارد که صعب العبور است. یک رشته ارتفاع دیگری که در 24 هزارگزی جنوب سبزوار واقع و طول آن شمال جنوبی تقریباً 90 هزار گز عرض آن 40 هزار گز موسوم به کوه میش و معروف است که بیش از 70 رشته چشمه ازآن جاری می باشد و هوای آن بسیار معتدل است. در قلۀاین کوه امامزاده ای معروف به برادر امام رضا است، گنبد آن از آثار باستانی است. رود خانه مهم دائمی در نواحی سبزوار نبوده کلیۀ آنها بهارآبه در مواقع بارندگی سیلی از آنها جاری می شود، فقط رودخانه ای که معروف به کال شور است همواره آب از آن جاری است و بواسطۀ عبور از زمین های نمک زار و گچ و معادن دیگر قابل شرب نبوده بقدری تلخ و شور است که بعضی از اشخاص از آب آن املاح سولفات دوسود جمعآوری می نمایند. در مواقع طغیان بواسطۀ هموار بودن زمین اطراف عرض رودخانه به یکهزار گز می رسد. رود خانه دیگری معروف به شورکال از کوههای نیشابور سرچشمه میگیرد در خاک جوین از شمال آبادیها عبور می کند و پس از طی 144 هزار گز در شمال امیرآباد از خاک جوین خارج و داخل جلگۀ جاجرم میشود. این رودخانه بهارآبه بوده هیچگونه استفادۀ زراعتی نمیدهد. تعداد 11 رشته رود خانه دیگر به اسامی بهاردان، آبرود، داورزن، مهر، صدخرو، بفره، ریوند، طبس، برغمد، شواج، کمیز، از کره کوه و کوه سفید و اندقان سرچشمه می گیرند و آبادیهائی را که در مسیر آنها قرار دارند مشروب می نمایند.
سازمان اداری:شهرستان سبزوار از پنج بخش بنام حومه، داورزن، صفی آباد، جغتای، ششتمد تشکیل میشود و دارای 367 آبادی است که مجموع نفوس آن در حدود 203439 تن است.
محصول: استعداد منطقۀ سبزوار جهت کشت انواع غلات و حبوبات بیش از سایر نقاط مناطق خراسان است مخصوصاً پنبه و زیره بحد کافی کشت میشود بطوری که بحد متوسط در سال 11000 عدل پنبه و 4 هزار تن زیره از این شهر صادر می شود. در سبزوار معادن ذغال سنگ در طبس ودرفک معدن مس، در دهنه سیاه، زنگانلو، برجک زاج، در کوه میش ذغال سنگ، در صفی آباد معدن مس و در محمدآباد بالای صدخرو، سنگ آسیای باغجر، سنگ پازر در جوین، ذغال سنگ در دهنه اجاق، زاج سبز در کیدوز.
راه: راه شوسۀ تهران - مشهد از این شهرستان عبور می کند و راه آهن تهران و مشهد که فعلاً در دست اقدام است از جلگۀ جوین می گذرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
شهر سبزوار، مرکز شهرستان که در 240 هزارگزی مشهد و 820 هزارگزی خاور تهران واقع است و دارای 28151 تن جمعیت است. مختصات جغرافیایی آن بشرح زیر است: طول جغرافیایی 57 درجه و 43 دقیقه و عرض جغرافیایی آن 36 درجه و12 دقیقه است، بنابراین نصف النهار تهران با نصف النهار سبزوار 25 دقیقه اختلاف ساعت دارد. این شهر در دامنۀ کوه اندقان طبس و در شمال این شهر کال شور واقع است. آب مشروبی سه رشته قنات که رشته ای از شمال سبزوار بطول 11 الی 13 هزارگز کشیده شده معروف است بقنات قصبه، قنات عبدالرحمن، قنات حمیدآباد، و دارای چندین آب انبار که در محل حوض آب معروف است، اهالی از آنهااستفاده می نمایند. کار خانه پنبه پاک کنی شرکت جین و کار خانه برق و کار خانه آرد در سبزوار دایر است. دراین شهر یک بیمارستان است که تحت نظر بهداری سبزواراست، بودجۀ آن از سه محل یعنی از وزارت بهداری و مبلغی از بودجۀ کل کشور و شهرداری تأمین میشود. دارای دو دبیرستان پسرانه و دخترانه و 8 دبستان می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). رجوع به فهرست تاریخ مغول و تاریخ عصر حافظ و مجمل التواریخ گلستانه وفهرست ج 1 و 2 تاریخ جهانگشا و تاریخ سیستان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سبق تاش
تصویر سبق تاش
هماموز همشاگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبز باغ
تصویر سبز باغ
تن انسان بدن آدمی، آسمان، بهشت
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که جامه سبز در بر کند، اهل ماتم سوگوار، درخت پر برگ، زاهد، فرشته. یا سبز پوشان بهشت حوران بهشتی. یا سبز پوشان فلک. فرشتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبز خوان
تصویر سبز خوان
آسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبز زاغ
تصویر سبز زاغ
آسمان، جهان دنیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبزه وار
تصویر سبزه وار
چمنزار، علفزار
فرهنگ لغت هوشیار
از گیاهان علفی یک ساله
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی علف، خوراک دام
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی گیاه رونده و هرز که بر درختان جنگلی پیچد، نوعی علف، واش سپید
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی خورشت، نوعی سبزی
فرهنگ گویش مازندرانی
علفی هرز که در لابه لای نهال شالی ریشه دوانده و پخش شود
فرهنگ گویش مازندرانی